همه از اوييم و به سوي او باز مي گرديم...

مي خواهم بدانم آيا کسي "سعادت" را بيش از اين تعريف کرده؟

آيا کسي شبي والاتر مي شناسد که مرگ اين چنين سخاوتمندانه کسي را درآغوش بگيرد؟

اي ايليا!

چه خوب کردي که در سياهي شب گرفتگان، "چندي بمان" ها را گوش نسپردي و تا وصال "سپيده" از رفتن باز نماندي...

اي ايلياي آسماني!

آن جا که به مهماني "ايلياي عاشقان"، سرور عالميان – که درود خداوند بر او و جانم به فدايش باد- رفتي، براي ما هم "سعادت" را طلب کن...

اي ايلياي سبزپوش آسماني!

براي ما شب گرفتگان فاتحه اي بخوان شايد که زنده شديم...

جمکران که بروم هماره يادت خواهم بود...

انا لله و انا اليه راجعون ...

همه از خداييم و بسوي او خواهيم رفت .....

خوشا بحال آنانكه با سرخ روئي و از دسته اصحاب يمين هستند

آنانكه با اعمال نيك و توشه خوب رهسپارند ...بدا بحال من كه ماندم و نظاره گر پرواز آنان .. خوشا بحال اين كه خيلي از دوستانش او را شهيد ناميدند ....

خوشحا بحال اونيكه وصيت حضور در خاك آغشته بخون شهدا را كرده ...اونيكه مزارش تربت شهداي گمنام و مفقودان هست

چه جاي مقدسي ..كه خداوند او را به حرمت و احترام شهدا عزيز ميدارد ....در جوار شهدا بودن ... با شهدا ماندن ..

چه لذتي دارد ... سالها عاشقاني بر خاك تربتش بوسه خواهند زد ..ايليا نمرده و با اين حضور هر گز نخواهد مرد ..او زنده است تا شهدا زنده هستند ......

تسليت خالصانه مرا پذيرا باشيد

خانواده و دوستان ايليا ...

هر چند او از كيسه همه ما رفت

او براي همه مان بود نه براي قشر وگروه خاصي

سلام

من فقط اومدم تسليت بگم

ولي كامنت مسافر يه جورايي ته دلمو خالي كرد

نميدونم چي بگم...................

سلام

فوت دوست عزيز! ايليا پطروسيان را به خانواده محترم و دوستان داغدارش، تسليت گفته و بخشايش و رحمت خدا را براي او خواستارم.

قصه گوي خاطـــره قصه هاتو کي شــنيد
بگو از پرنـــده اي که يه شب فرداروديد
بگو از زمستونـــــي که مي شـد غرق بهار
از طلوع عطر ياس توي دشـــت لاله زار
بگو از آييـنه هــــــا بگـو از اون همه يــاد
بگو از خنــده گل که ديگه رفته به بــــاد
از شب ستاره هـــــا از روزاي انتظـــــــار
از لباس سـبز عشق از يه قلب بي قــــــرار
اون روزاکه کوچه ها پر بود از بـوي بهشت
تو بگو چراکســي قصــــه هاتو ننوشـــت
اون روزا دلهاي مــا واسه کينه جا نداشت
دستاي مهربونـــي گلهاي خنده ميـکاشت
اون روزا که عاطفـه زير گنبـــــد کبـــود
مثل دست عاشقان اين همه تنهــا نبـــــود
قصه گوي خـــاطره حرف بيــداري بگــو
قصه هاي گمشـده حتي تکـــراري بگــو
از شب شرجي و مـه قصه ســــاحل و مهـر
قصه سرخ سفـــــر قصــــه آبـي عمــــــر
قصه از دريا بگـــــو قصه از ماهي بگـــــو
من شب دلتنگي ام هرچه مي خواهـي بگو

تو که خاموش شدي کمر عشق شکست
رنگ مهتاب پريد آسمون چله نشست
ارغوان شعله کشيد شبنم از باغ گريخت
باد پاييز وزيد برگ هامون همه ريخت

ما فقط مشق نوشتيم از عشق
ما فقط رنج کشيديم آروم
و به آيين کبوترهامون باز گشتيم دوباره بر بوم

باز از وسعت درد رنگ مهتاب گرفت
باز اين ماه نجيب داغ بر سينه گرفت
عشق با ما ننشست بي صدا پر زد و رفت
بر پريشوني ما رنگ ماتم زد و رفت

ما فقط مشق نوشتيم از عشق
ما فقط رنج کشيديم آروم
و به آيين کبوترهامون باز گشتيم دوباره بر بوم



اشك ريختم تا بيايي تا دوباره صحن دلم روشن شود ولي در افق تنهايي ديدم بالهاي نورانيت به آسمان پر گرفت به آسماني كه خونيني بود..نميدانم آيا تو را دوباره خوام ديد؟ولي من حتما در آسمان نخواهم بود......خوشا بحالت اي آسماني.....

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

((انا لله و انا اليه الراجعون ))

سلام....تو را كه مي بينم اقرار مي كنم كه مسلمان واقعي نيستم...

قلبم به درد آمدو عجيب باراني ام.....خدايا توانمان ده....

منم به خانواده ي محترم پطرسيان تسليت مي گم.....

كسي رفت كه راه شما را هموار كند....

يا حق..

يا علي....

((انا لله و انا اليه الراجعون ))