آقای من دیری نیست که از میان ما سفر کرده ای و ما بی صبرانه در انتظار رجعت تو به سر می بریم . تو برمی گردی آنگاه که مهدی می آید ، این را همه ما می دانیم . بچه های بسیجی تو که هر وقت چشمان مبارکت به چهره نورانی آنها می افتاد تبسمی شیرین می نمودی و نگاه نافذ پر مهرت را چون خورشید درخشانی به سر تا پای آنان می گسترانیدی ، حالا پس از تو بیشتر از گذشته دعای عهد را می خوانند و ذکر العجل العجل یا مولای صاحب الزمان را عاشقانه و از ژرفای وجود سر می دهند . اینک دعای عهد بچه ها دعای رجعت تو هم شده است و آه که چه سخت است که در این رجعت ما با تو نباشیم .
ای از بزرگ ترین صحابی مهدی ، چشم 312 صحابی دیگر به تو روشن و روشن تر باد ! ای افتخار اصحاب مهدی به هنگام ظهور ، بر کروبیان عرش الهی رشک می بریم که به افتخار شرف محضرت دست یافته اند و چه حلقه ای بر گرد تو در آسمان زده اند .
تو با نماز و زیارت و صلوات و دعا و اشک ما پیوندی جاودانه داری . تو همیشه و همه جا شریک صلوات مایی .
در فکر آن پیراهنم که هر نیمه شب با تو نماز شب می خواند و آن تسبیح که دانه دانه آن با سر انگشتان مبارکت نرد عشق می باختند . شنبه شب که شد سجاده ات بی صبرانه انتظارت را می کشید و قر آنی که روزی هفت بار آن را می گشودی بی تاب دست های تو بود و خاک تربتی که بر آن سجده می کردی پیشانی سفید و نورانی ات را انتظاری تلخ می کشید تا بر آن بوسه زند و انگشتری که بر جمیع ذرات عالم افتخار می کرد که بر عرش انگشت مبارکت صعود کرده است بی تو سر را از خجلت در گریبان فرو برده است .
در حیرتم که تو را چه بخوانم ای امام دلها ، پدر ، پیر ، مراد ، سید ، زعیم ، مرجع ، رهبر ، جان جانان ، عزیزتر از جان ، مولا ، مقتدا ، وارث حسین ، نائب مهدی ، سرور ، بنیان گذار جمهوری اسلامی و ... خدا را ای واژه ها به فریادم برسید ، شما خود بگویید که رهبر از میان شما به کدام واژه و نام افتخار می کرد ؛ آه یافتم بسیجی پیر . سلام خدا بر تو باد که پیر بسیجی ها بودی .
و...
.
.
.
و دریغ از جای خالی ما در خلوت شهدا با تو
متن فوق به قلم جناب آقای غلامعلی رجائی
یا علی مددی