روزی که به دنیا آمد هیچ کس فکر نمی کرد که سال ها بعد مسیر تاریخ ایران و اسلام را عوض خواهد کرد و میلیون ها انسان مظلوم جهان نامش را یک صدا فریاد خواهند کشید. روزی که به دنیا آمد مثل همه روزهای دیگر بود.
خورشید مثل همیشه از مشرق طلوع کرده بود؛ چشمه ها جوشیده بودند و رودها همچنان راه دریا را پیموده بودند. تنها فرق آن روز با روزهای دیگر این بود که صدها سال پیش از آن، نجیب ترین بانوی عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) در چنان روزی متولد شده بود.
کسی نمی داند چرا اسمش را روح الله گذاشتند اما روح الله شد تا بعدها نام بلند روح الله الموسوی الخمینی در پای کوبنده ترین و شجاعانه ترین اعلامیه های انقلابی تاریخ نوشته شود و چشم ها را خیره کند.
پدرش مصطفی، یک روحانی مشهور و شجاع در خمین بود و روستاهای اطرافش بود. مردم او را دوست داشتند چرا که هم عالم بود و هم دلاور.
مصطفی با زبان، قلم و گلوله از اشرار زهر چشم می گرفت. شاید از این نظر روح الله بیشتر از برادرها و خواهرهایش خصوصیات پدر را به ارث برده بود، چرا که بعدها به عالم دلاور بودن معنایی جهانی بخشید.
هنگامی که مصطفی قلم بر زمین می گذاشت تفنگ بر دوش می کشید و بر پشت اسب می نشست. چند ماه از تولد روح الله نگذشته بود که صدای شلیک گلوله ای در کوره راه کوهستان های میان خمین و اراک پیچید و به دنبال آن سواری سرفراز از پشت اسب بر زمین افتاد.
روح الله نه صدای گلوله را شنید و نه از شهادت پدر باخبر شد. بی آنکه خود بداند در چند ماهگی فرزند شهیدی دلاور شد اما هیچ وقت نتوانست چهره پدر شهیدش را پیش چشم مجسم کند. هنوز خیلی زود بود که چهره ها را به خاطر بسپرد.
وقتی روح الله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصیل علم کند او را به مکتب خانه ملا ابوالقاسم فرستادند. روح الله در هفت سالگی توانست ختم قرآن کند.
روح الله تا نوزده سالگی در خمین تحصیل می کند اما رفته رفته به جایی می رسد که محیط کوچک شهر خمین و مدرسه های آن جوابگوی استعداد فراوان و هوش سرشارش نمی شود.او برای ادامه تحصیل حوزه علمیه اراک را برگزید.طلبه جوان اهل خمین خیلی زود توانست در حوزه علمیه اراک نظرها را به سوی خود جلب کند اما کسی نمی دانست که این طلبه جوان، همان امام خمینی خواهد شد.
.
.
امام معصوم نبود و در مرتبه امامان معصوم قرار نداشت اما شوری در دل ها آفرید و آتش عشقی که بر جان ها زد چیزی شبیه معجزه الهی بود.امام بعد از قرن ها خاموشی مسلمان ها، دوباره ان ها را بیدار کرد و شاخه ها را به ریشه ها پیوند زد.
آن روزها بزرگان سایر جوامع تنها به فکر آبادانی دنیای مردم خود بودند و کاری به آخرت آن ها نداشتند. می توان گفت دین از صحنه های جدی زندگی عقب رانده شده بود و کمتر متفکری در سطح جهان به دین به عنوان آیین زندگی اجتماعی و قدرت پیش برنده آرمان های ملی و جهانی می نگریست.دین در میان جوامع به باورهای باستانی و کهن و کاملاً شخصی تبدیل شده بود.
در چنین غربتی که دین دچار آن بود، ناگهان فریاد دیگری در جهان طنین افکند. پیام این فریادگر با پیام دیگران فرق می کرد. او با این نوع دعوت و پیام جهانیان را به یاد دعوت های فراموش شده رسولان الهی می انداخت.
امام در میان هیاهوی گیج کننده و سرسام آور جهان شرک آلود معاصر، ناگهان بار دیگر پرچم توحید و خداپرستی را برافراشت و مردم را پس از قرن ها به یاد دوران انبیا (ع) انداخت.
به راستی که عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست
پیشاپیش سالروز ولادت پر برکت امام عاشقان رو تبریک عرض می کنم.
یا علی مددی