سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ هزینه کردنی نزد خدا محبوب تر از هزینه کردن به اعتدال نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

 

ای کاش ... - لوح دل ...

ایلیا :: 84/5/13:: 9:33 صبح

 

آنجا کنار پنجره نشسته است و می اندیشد که کاش می توانست تکه ای آرامش از خانه همسایه برباید تا به خواب برود. در همسایگی آنها مردی است که همیشه بوی بلوط و جنگل های خیس می دهد؛ بوی آشتی و آرامش؛ و نگاهش همانند آب برکه های زلال است. می اندیشد چرا او مثل پدرش بوی اسکناس و تجارت نمی دهد؟ چرا او مثل پدرش در آرزوی راکفلر شدن نیست؟ چرا او مثل پدرش فیگور تزار های روس را نمی گیرد؟ آنجا نشسته است و می اندیشد به اینکه آن مردی که بوی بلوط و جنگل های خیس می دهد چقدر با پدرش تفاوت دارد.

آنجا نشسته است و می اندیشد که همسر آن مرد به چه امیدی گلدان ها را آب می دهد و برای گنجشک ها دانه می ریزد؟ چرا او دلش نمی خواهد مانند مادر او رمان ژورفین را بخواند و یا در حسرت قصر ماتمزون نیست؟ راستی او با همان لذتی آیینه و قاب عکس را پاک می کند که مادر او عتیقه جات را؟ او با همان لذت عقیقش را در انگشت می چرخاند که مادر او انگشتر الماسش را؟ براستی کدام یک بوی خوب مادر می دهند، زن همسایه که بوی یاس و شمعدانی می دهد یا مادر او که بوی پلاتین و طلا و برلیان و عتیقه جات؟

آنجا نشسته است و نگاه می کند به پنجره همسایه. هاله ای از قاب عکس پسرشان از سایه های دیگر سبقت می گیرد و تا اعماق وجودش فرو می رود. آه! چرا برادرش مثل شهید مصطفی نیست؟ او هر وقت می آمد کوچه با گام هایش متبرک می شد و بوی سنگر و باروت، دفاع و ایثار تمامی کوچه را پر می کرد و چفیه اش بوی یاران و عاشقان رفته را می داد؛ بوی خوب خاک و یار.

اما برادر او بوی ادکلن های گیج کننده را می دهد، بویی که انسان را یاد خزه های ته اقیانوس می اندازد. برادرش این روزها با نام تجدد خود را به شکل اختاپوس در می آورد. گاهی که نگاهش می کند او را نیمی زن و نیمی مرد می یابد. او به جای پلاک همواره بر گردنش زنجیری دارد که انتهایش یک فاجعه به شکل ابلیس آویزان است. شاید گردنش قداست آن را نیافته که پلاکی از جنس خورشید بر آن بیاویزد.

چقدر دلش برای مصطفی تنگ شده است. همیشه برایش دست تکان می داد.آخرین بار وقتی رفت دلش فرو ریخت و هنگامی که روی شانه های شهر بازگشت او گریست اما برادرش خندید و در هیاهوی موسیقی باخ و چایکوفکسی و متالیکا زمزمه های مادر مصطفی را گم کرد.

او آنجا نشسته است و به نم نم باران نگاه می کند و چشم هایش را از سایه آن دختر که پنچره را می بندد بر می دارد. آه! چقدر فرق است بین او و خواهرش. خواهر او تمام دغدغه هایش دِمُده شدن لباس هایش است. شب ها خواب مانیکور کردن می بیند و هر روزه گره روسری اش را که برایش به منزله طناب دار است شل تر می کند. چقدر فرق است بین او و خواهرش که این روزها از داشتنش شرمسار است؛ چرا که خواهرش به جای دوره کردن درس هایش نقشه دوژالیرو حفظ می کند و به فکر کوه های آلپ است.

آنجا نشسته است و دلش می خواهد تکه ای از آرامش آن خانه را باد برایش به پنجره بکوبد. صبح نزدیک است. مادر بزرگ همسایه رو به قبله نشسته و بوی چادر نمازش مشامش را معطر می سازد و دلش در دانه های تسبیح او گم می شود؛ اما مادر بزرگ او هنوز موسیقی آرژانتینی می شنود و آدامس پی کی می جود.

سال گذشته پدربزرگ او مرد. پدربزرگ او تا پایان مرگ از چین و چروک دست هایش شن های نهیلیزم می ریخت و احساسش را به موازات احساس لوئی شانزدهم میراند؛ اما پدربزرگ آن خانه در بین چروک دست هایش نهال عاطفه و امید داشت. پدربزرگ آن خانه آخرین بار به او گفته بود که چقدر چشم هایت شبیه نوه ام مصطفی است و پیشانی اش را بوسیده بود. او بوی مهربانی را برای اولین و آخرین بار از لابه لای کت رفو شده او فرو داده بود.

او می خواهد برخیزد و به خانه همسایه برود و چفیه مصطفی را چند روز به امانت بگیرد تا از بوی خاک و باران پاک و زندگی آرامش یابد.

راستی خانه ما بیشتر به کدامیک شبیه است، خانه همسایه یا .... ؟

ما درون را بنگریم و حال را       نی برون را بنگریم و قال را

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

ساعت 7:19 عصر


برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

::درباره‌ی شهید ایلیا::
 

درباره صاحب وبلاگ

 

و آن کس را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده‌ی ابدیست ولیکن همه‌ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت. (بقره/154)

 

• ...و شهید ایلیا

 

• آخرین یادداشت

 

• ماجرای تولد شهید ایلیا و خواهرش

• مسلمان شدن شهید ایلیا

• دیدار با مقام معظم رهبری

• حج شهید ایلیا

• مزرعه ی آفتابگردان

• ایلیا و امراض!

• یک دست‌نوشته‌

• مسجد محله

 

::تعداد  بازدیدها::

کل بازدیدها : 219392

بازدیدهای امروز : 15

بازدیدهای دیروز : 18

 

::موضوعات وبلاگ::

 

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::لوگوی دوستان::












 

::لینک دوستان::

انجمن تفکر مبانی
یاران عاشق
دریچه ای به سوی ملکوت
آه عاشقان
فطرس
انتظار سرخ
مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
به یاد شهدا
حرفهای من با روح صادقم

 

::آوای آشنا::

::اشتراک::
 

 

::آرشیو::