سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابو جحیفه گوید از امیر المؤمنین ( ع ) شنیدم که مى‏گفت : ] نخست درجه از جهاد که از آن باز مى‏مانید ، جهاد با دستهاتان بود ، پس جهاد با زبان ، سپس جهاد با دلهاتان ، و آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید ، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستى وى بلند شود و بلندیش سرنگون زشتیهایش آشکار و نیکوییهایش ناپدیدار . [نهج البلاغه]

 

فروردین 84 - لوح دل ...

ایلیا :: 84/1/29:: 7:38 صبح


یا قائم آل محمد عج الله تعالی فرجه الشریف
 

قلم را دگر یارای بیان درد فراق و هجران تو نیست . بدون تو دلها را تاب و جانها را قرار نیست . لحظه لحظه عمرمان را با درد کشنده فراق اما به امید وصال تو می گذرانیم اما مولای من مگر این قلب های خسته و سوخته ما چه قدر تاب تحمل دارد .

مهدی جان ما به شهادت اشکهای ندبه هر آدینه مان عاشقت هستیم . مگر نه اینکه صادق تر از اشک در اثبات مدعای عشق عاشق به معشوق وجود ندارد ، مگر می شود اشک و ندبه دروغ بگویند ...

تو خود می دانی که هر روزمان را با دعای عهد تو آغاز می کنیم و در هر قنوتمان دعای فرجت را می خوانیم و هر شبمان را به امید وصال فردا خاتمه می دهیم . آقای من نکند درد فراق تو تا لحظه مرگ با من بماند .

دگر هر روز به امید طلوع تو به نظاره طلوع خورشید می نشینیم و از عمق وجود فریاد می زنیم « اللهم عجل لولیک الفرج » .

هـر شـبـی گـویـم کـه فـردا یـارم آید از سفر
چــون‌کـه فـردا می شود گویم که فردای دگر

آنـقدر امـروز و فـردا انـتـظـارش مــی کــشـم
کــاقــبــت روز فــراق یــار مــن آیــد بـه ســر

مـن بـه امـیـد وصـالـش زنـده مـانـدم تاکـنون
وه چه خـوش آن‌دم که بازآید نـگـارم از سفـر

گـر بـیـایـد بـوسـه بـر خـاک کـف پـایـش زنـم
تــا نـمـایـد لـحـظـه‌ای بـر حـال زار مـن نـظــر

من که مـی دانــم بـیـایـد آخـر آن دلــدار مــن
لـیـک مـی تـرسـم نبـاشـد آن زمان از من اثر

گر سر راهش بمیـرم نیست غـم ای دل چـرا
زنـده مـی گـردم چــو او بنمـاید از قبـرم گـــذر

گــر بـیـایـــد روزگــار تـیـــــره ام روشـن شــود
شام هجران می شــود از وصف روی او
سحر

 

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/1/27:: 3:2 عصر

 

- به به ... سلام آقا آرش ... چه عجب بلاخره ما چشممون به جمال شما روشن شد ، پیدات نیست ، تحویل نمی گیری .

- والا چه عرض کنم ... ؟

- یعنی چی چه عرض کنم ؟! ملت رو سر کار گذاشتی بعدم میگی چه عرض کنم ؟!! جمعه خیلی منتظرت بودم چرا هیئت نیومدی ؟ اصلاً من هیچی میدونی قندونا چقدر انتظارتو کشیدن !!؟ بدون تو قندا خیلی تلخ شده بودن ! دِههِ ... این قیافه عبوس چیه به خودت گرفتی ؟ ببینم مشکلی پیش اومده ؟

- راستش من اومدم ولی بیرونم کردن .

- بیرونت کردن !!!!!!؟؟؟؟؟ یعنی چی اونوقت ؟

- هیچی ... آقا محسن برگشت و گفت برو بیرون هر وقت آدم شدی برگرد .

- شوخی می کنی ...

- شوخی کدومه ، خیلی راحت جلو همه گفت برو هر وقت آدم شدی برگرد ( بعد از چند لحظه مکث ) آخه برم کجا آدم شم ؟ تو کوچه ، خیابون ، پارک ، پارتی ، کافی شاپ ، کافی نت یا زیر خیمه امام حسین ؟! به من میگن برو آدم شو ولی خودشون فرصت آدم شدن رو از من میگیرن ، آخه این انصافه ایلیا ؟!

- ببخشی آرش جان من ساعت 2 کلاس دارم دیگه داره دیرم میشه ، انشاالله بعدا در موردش صحبت میکنیم ...

و با این بهونه از نگاه های پر معنا و سؤال های بی جواب آرش فرار کردم چون دیگه تاب تحمل نگاهشو نداشتم ، هر کدوم از سوالهایی که می پرسید مثل پتک رو سرم فرود میومد « آخه برم کجا آدم شم ؟ تو کوچه ، خیابون ، پارک ، پارتی ، کافی شاپ ، کافی نت یا زیر خیمه امام حسین ؟! به من میگن برو آدم شو ولی خودشون فرصت آدم شدن رو از من میگیرن ، آخه این انصافه ایلیا ؟! »

----------------------------------------------

خدا رحمت کنه حاج رضا رو ( حاج رضا مسئول سابق هیئت بود که چند وقت پیش فوت کرد ) در جواب کسانی که مرتب بهش می گفتن :"حاجی این جوونا رو از هیئت بیرون کن ، سر و وضعشون اصلاً مناسب نیست ، آبروی هیئت و بقیه رو بردن" می گفت : "مجلس ، مجلس اما حسینه ، صاحب خونه هم خود اربابه ، من چی کارم که مهمونای ارباب رو از مجلسش بیرون کنم ؟"

-------------------------------------------------------

16 ماه پیش بود که به لطف ارباب راهی حرمش شدم . از وصف سرزمین عشق و حرم یار و وصف الحال خودم می گذرم ...

شب آخر بود ، برای وداع راهی حرم آقا شدم جلوی حرم چشمم به جوونی افتاد که داشت از حرم خارج می شد . اصلاً اصلاً اصلاً ظاهر مناسبی نداشت ، یه لحظه تو دلم گفتم آقا قربونت برم چه کسایی رو می طلبی . میتونی حدس بزنی چی شد ؟ درهای حرم رو بستن . می گفتن به دلیل مسائل امنیتی امشب درهای حرم باید بسته باشه ، می گفتن درها بعد از طلوع آفتاب باز میشه در حالی که قرار بود کاروان ما بعد از نماز صبح به سمت ایران حرکت کنه .

با بسته شدن درهای حرم انگار تموم درهای عالم به روی من بسته شد . درمونده شده بودم . وای بر من ، آقا منو راه نداد تو حرمش . نمی دونم چه طور اما رفتم و یه گوشه از بین الحرمین نشستم ، یه مرتبه دیدم همون جوونی که من داشتم تو دلم غیبتشو میکردم اومد و کنار من نشست و شروع به خوندن کرد : امام حسین ، شرمنده مرا کردی / از بس که کَرَم کردی / تو عبد گدای خود / راهی حرم کردی ....

خلاصه اینکه تا نزدیکی های صبح می خوند و منم با صدای او زار میزدم . یک ساعتی تا اذان مونده بود و من باید کم کم آماده رفتن میشدم . تصمیم گرفتم قضیه رو به اون جوون بگم و ازش طلب حلالیت کنم . همین کار رو کردم او هم با روی گشاده پذیرفت . رو به حرم کردم که سلامی به آقا بدم که یک دفعه دیدم توسط خدام درهای حرم باز شد .

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/1/21:: 11:49 صبح

 

عنوان « همبستگی ملی و مشارکت عمومی برای براندازی نظام » (!!!!!)

دوست عزیز سلام .

از شما دعوت می شود که با امضا و ارسال فرم زیر به آدرس ........ عدم رضایت خود را از نظام فعلی ایران عزیز اعلام داشته و از جهانیان برای براندازی و تغییر رژیم (!!) فعلی درخواست کمک کنید .

باتشکر

امضا محفوظ

این محتوای ایمیلی بود که دیروز به دستم رسید .

جواب :

علیکم السلام .

از آن هنگام که ایمیل شما را خواندم عاجزانه دست به سوی آسمان دراز کرده و از خداوند متعال تعجیل در مرگ شما و دوستانتان را درخواست کردم ، باشد که به لطف باری تعالی و به مدد حضرت عزراییل از این ننگ و خفت و خواری دنیوی رهایی یابیید . انشاالله

دشمن همیشگی شما

ایلیا پ

 

یا علی مددی   

 


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/1/10:: 10:20 عصر

آسمان غمزده کربلا که سالهای سال هر روز و هر شب اشکهای زائران تو را از دیدگان سرازیر دیده و میبیند، حیران و ماتم زده به مقام خاک کربلا غبطه می خورد که اینک گهر های اشک مهدی (ع) و زائران تو را به جان خویش پذیرا شده و می دانم اگر نبود امر خدای تبارک و تعالی آسمان از مصیبت غمت بر زمین می افتاد و تمام خاک زمین را به یکبار بر سر فرق خویش می افشاند.

مولای من، کاش می دانستم در آن هنگام که بی تاب باده وصل یار بودی و لبهای بی قرارت جام وصل را انتظاری سخت می کشید، تو بیشتر تشنه دیدار یار بودی، یا او تشنه دیدار تو.

کاش می توانستم به دل دریاها سری بکشم و سوز دلشان را احساس کنم و مرواریدهای اشک را از دیدگان ماهیان دریا پاک کنم و با خروش و فریاد امواج و ساحها هم ناله شوم و آن زمان که دست سهمگین امواج بر سینه ستبر ساحل می خورد با آنها برای تو سینه بزنم.

اماما، صد قافله دل را به کربلا کشانده ای بدین سان کربلا شد بهشت عشاق و اینک این بهشت دارالاماره قلبهاست. هنوز که هنوز است دلها از این دارالاماره فرمان می گیرند و در آن نماز عشق و بندگی خوانده و درس جهاد فرا می گیرند.

مولانا، آتش عشق تو نمی سوزاند، زندگی داده و حیات می بخشد؛ حیاتی طیبه. ما با زیارت تو همه شهیدانمان را یک جا زیارت می کنیم، مگر می شود شهدایی که شمع وجودشان بودی در جنت حق، پروانه شمع وجود تو نباشند.

حسین جان، اشک دیدگان ما پیوسته گل یاد تو را آبیاری می کند، اشکی که مظهر و عصاره عشق ما به توست. می دانی در دیده ها آنگاه که نام و یادی از تو به میان می آید چه طوفانی بر پا می شود؟ طوفانی که هرگز فرو نخواهد نشست.

آقای من ، تا زنده ام دلم بیت الاحزان تو خواهد بود!

التماس دعا

یا علی مددی

      


موضوعات یادداشت

سه شنبه 103 دی 4

ساعت 7:18 صبح


برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

::درباره‌ی شهید ایلیا::
 

درباره صاحب وبلاگ

 

و آن کس را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده‌ی ابدیست ولیکن همه‌ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت. (بقره/154)

 

• ...و شهید ایلیا

 

• آخرین یادداشت

 

• ماجرای تولد شهید ایلیا و خواهرش

• مسلمان شدن شهید ایلیا

• دیدار با مقام معظم رهبری

• حج شهید ایلیا

• مزرعه ی آفتابگردان

• ایلیا و امراض!

• یک دست‌نوشته‌

• مسجد محله

 

::تعداد  بازدیدها::

کل بازدیدها : 225535

بازدیدهای امروز : 10

بازدیدهای دیروز : 13

 

::موضوعات وبلاگ::

 

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::لوگوی دوستان::












 

::لینک دوستان::

انجمن تفکر مبانی
یاران عاشق
دریچه ای به سوی ملکوت
آه عاشقان
فطرس
انتظار سرخ
مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
به یاد شهدا
حرفهای من با روح صادقم

 

::آوای آشنا::

::اشتراک::
 

 

::آرشیو::