شهید
شهید
شهید
شهید چشمه ی آتشی است که خرمن ظلم را می سوزاند و آب روانی است که بر کویر تشنه ی عدالت جاری می شود.
شهادت قلبی است که خون حیات را در شریان های سپاه حق می دواند و آن را زنده می دارد.
شهید می درخشد، نور می دهد و راه می گشاید.
شهدا صدق استقامت خویش را در آن عهد ازلی که با خدا بسته بودند اثبات کردند.
اگر شهید نباشد خورشید طلوع نمی کند و زمستان سپری نمی شود.
اگر شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد، قلب ها سنگ می شود و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود.
شهادت بیداری را معنا می کند و بینایی را شفاف می سازد.
شهادت مشعلی است که خداوند در جان برگزیدگانش بر می افروزد تا تاریکی از شانه های زندگی بگریزد.
شهادت منشور کم تیراژ و پر بهای عشق است و زمانی که منشر می شود تنها به دست گروهی اهل و آشنا می رسد.
مردان جنگ عصاره مقاومت یک ملت و انقلابند، مردان جنگ در عند ربهم یرزقون حیات می یابند. مردان جنگ از قبیله سپیده اند و از نگاهشان ستاره می بارد؛ دل به دریا می سپارند و سر به دلدار و با گام هایشان جغرافیای آسمان را بر زمین ترسیم می کنند.
هر خاطره ای ممکن است فراموش شود اما بوی خون آلود خاک خاطره نیست، حماسه است، حماسه ای که تا ابد باقی خواهد ماند.
الهی چنان کن که از شهدا نه دست برداریم و نه دل؛ نه بیش از این مدیون آنان باشیم و نه از روی خانواده شان خجل.
***
راوی می گفت:
«اشنوگر که یک جور وسیله ی تنفس در غواصی است را که می گذاشتیم توی دهانمان بدجوری صدا می داد. وقتی می رفتیم زیر آب و نفس را می دادیم بیرون، لوله اش صدای سوت مانندی می داد که لو می رفتیم.
یک روز مداح گردان آمد و گفت:«من فهمیدم چه کار کنیم. ببینید، موقع نفس کشیدن توی دلتان بگویید «سبحان الله» و توی «ح» نفستان را بیرون بدهید. اصلاً صدا ندارد.» و نداشت...»
... یکی از نی های بلند کنار اروند را از ته ساقه اش جدا کردم. نی را فرو کردم توی اروند و از روزنه ی نی آرام گفتم «سبحان الله».
ته نی توی آب صدای قشنگی داد. قل قل کوتاهی بود، متل صدای ریختن آب از یک مَشک یا یک مُشت.
مشک یا مشت عباس؟ نمی دانم...
«شهدا پرواز کردند، بیایید پریدن را تمرین کنیم.»
یا علی مددی