دیروز پسرم از تورنتو زنگ زد، به من گفت که دخترم در سیدنی به او زنگ زده گفته که به بابا بگو مامان از لندن به تهران پرواز دارد!
پسر کوچکترم از برلین تماس گرفته گفته من دیگر اینجا درس نمی خوانم. امکان دارد در آینده نه چندان دور برایم مشکل درست شود. این تندروها(؟!) که نمی گذارند ما درسمان را بخوانیم!
در ثانی من تا هفته پیش توی حسابم ده هزار یورو بود، اما بابا زنگ زده به عمو که در آخن است که به من بگوید حتماً هشت هزار یورو از حسابم بیرون بکشم و نگذارم توی حساب بماند.
بابام گفته که این کار برای احتیاط است. البته من می گویم شهر هرت که نیست! هر کس از آن طرف بیاید از ما حساب و کتاب بخواهد!
الان توی هر کشور اروپایی صدها نفر مثل ما زندگی می کنند. ما اصلاً باید اینجا باشیم! وگرنه چه کسی می خواهد انقلاب را صادر کند !؟!؟
اگر ما نباشیم و ایثار نکنیم و در این کشورهای غریب با هزاران خطر مواجه نشویم و روی رودخانه راین یا تایمز با قایق های تزئینی ده میلیون دلاری چرخی نزنیم و اطراف را نپاییم که سنگ روی سنگ بند نمی شود! فردا پس فردا هم این ما هستیم که با این سختی ها در هایدن پارک صبح تا شب درس می خوانیم و زحمت می کشیم و یا در این سوربون بی در و پیکر چشم هایمان را روی کتاب و مطالعه می گذاریم و بلاخره وزیری، وکیلی، چیزی می شویم تا چرخ های سیاسی، فرهنگی، مالی و اقتصادی مملکت را بچرخانیم!
منطقی نیست که ما را به کشور برگردانند و مثلاً بگویند به خاطر حفظ برابری و عدالت باید در مدارس و دانشگاه های مملکت درس بخوانیم!
ما هم اگر ببینیم که زیاد فشار می آورند و اذیت میکنند، پول هایمان را از بانک های داخلی و خارجی بیرون می کشیم. صدها نفر مثل بابای من توی این مملکت وجود دارند که از زمین تا آسمان پول جمع کرده اند.مگر می توانند به ما فشار بیاورند!؟!؟!
به همین خاطر به بابا گفتم که محال است بتوانند این همه پولی را که پخش شده جمع کنند!!! پس جای هیییییییییچ نگرانی نیست.
(!!!)
یا علی مددی