سرداران بزرگ سربداران مظلومیت اند
بزرگان را فدای مطامع سیاسی نکنید
آنها را فدای نفس های رسوای سیاست بازان دنیا نکنید
مبادا پُست ها پَستمان کنند
مبادا مبادا
حدیث محبوبیت و سند مظلومیت (ادامه)
و سر انجام سردار جنگ سردار سازندگی شد اما بهای فراوانی پرداخت . شایعه سازان که رشد نظام را شاهد بودند به عمادها و عمودها حمله کردند ، ترور شخصیت و اتهام به تکاثر و جمع آوری ثروت .
این بار هم حمله به یاران انقلاب .
راستی چه کسی اولی تر برای حمله بود ؟ بدون شک هاشمی در نوک پیکان تهاجم بود . تهاجمی وسیع و سامان یافته از سوی دشمنان و حمله سبکسرانه برخی تشنگان قدرت و اعضا و جوارحی از دولتمردان گذشته که هاشم را در عرض خود می دیدند ؛ و البته چه کوته می اندیشیدند.
ظلم به هاشمی بیشتر از نواحی آنانی بود که به واسطه وضعیت مدیریتی کشور در هرمی قرار گرفته بودند که در کنار هاشمی و یا در حوزه قدرت باشند . دو اندیشه یک سو به علت جو زدگی و عوام اندیشی یک راه را میرفتند و آن تخریب هاشمی بود .
ادله تخریب در بعد اقتصادی شکل گرفت و شایعه که کیش مربوط به خانواده هاشمی است ، خودروسازی کرمان ، متروی تهران ، مالکیت ده ها ویلای شمال ، باغ پسته فراران ، تجارت فرش و ... اما سهم هاشمی از تمامی این اتهامات سکوت بود . سکوتی نجیبانه .
زمینه برای تخریب هاشمی از این اتهام بود که وی سرمایه دار است ؛ هاشمی طرفدار مرفهین است و ... اما سر نخ این قضیه عاملیت برخی دوستان غافل یا مسئله دار بود . دشمنان نیز در این بستر به تخریب نظام ادامه دادن . هاشمی سکوت معنی دار خویش را نشکست و نسکشت مگر اینکه بگوید : « تمام اموال خود و خانواده ام را در قوه قضاییه ثبت کرده ام » .
اما مهدی فرزند جانباز هاشمی به صراحت گفت : هر چه اموال مربوط به خانواده هاشمی هر کس پیدا کند به آن هدیه خواهیم داد .
.
.
.
اما چرا ؟؟؟؟؟
چرا هاشمی چنین مظلوم است ؟
چرا هاشمی در اوج آماج حمله و نوک پیکان تیز تهاجم قرار دارد ؟
چرا .......... ؟
جواب این سؤال به ان مهم برمی گردد که :
خادم ترین نیروهای انقلاب همیشه مظلوم ترین در بستر تاریخ انقلاب بوده اند .
اما علت ماندگاری هاشمی عجین بودن او با مردم و انقلاب است به همین دلیل دشمنان با تخریب و فشار هم کاری از پیش نمی برند .
هاشمی در مبارزه ، در دفاع مقدس ، در سازندگی در کنار مردم بوده است .
اصولاً امکان ندارد این همه جاذبه را نادیده گرفت اما جای تأسف است که برخی به جای نقد برنامه ای تخریب را بر می گزینند و به جای انتقاد به حاکمیت ، حکومت را زیر سؤال می برند .
.
.
.
نفس هایم باز بی قرارند و تنگ و تنگ تر از پیش . به کپسول اکسیژن گوشه اتاق پناه میبرم . بوی جنگ ، بوی مردانگی باز هم به مشام می رسد . بوی دفاع مقدسی دیگر ، بوی دفاع از مقدس ترین ارزش ها . اکسیژن مصنوعی تمام فضای ریه ام را پر می کند . سرم را بالا می آورم . دیگر نای قلم زدن ندارم . می اندیشم به حیات خانه برم و قلمم را پیوند بزنم به خاک تا این قلم ، قلم شود و فرداهای بعد بنویسد .
بنویسد که بزرگان را فدای مطامع سیاسی نکنید ؛ بنویسد مبادا پُست ها پَستمان کنند مبادا ... مبادا... مبادا
دیگر نای قلم زدن ندارم اما برای قلم زدن بر می خیزم که شاید قلمه قلمم فردا هم بنویسد .
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد ز غیر تو نـنگ است یا علی مددی