ايليا جان سلام .از کي اينقدر بي رحم شدي؟ چطوري دلت مياد منو تو اين حال ببيني و باز هم سکوت کني؟باز به معرفت حامد...ديشب با پدرت صحبت ميکردم. ميدوني بش چي گفتم؟ ازش عذرخواهي کردم. به خاطر همه اون دفعاتي که بت ميگفت يه دنده و من اعتراض ميکردم که داداش من کجاش يه دنده س؟دفعه قبل با هزارتا اميد و آرزو واست کامنت گذاشتم، چقدر قدر هم به اون بنده خدا فخر فروختم که ايليا جوابمو ميده! نميدونم شايد عجله ميکنم ، شايدم جواب دادي و من خبر ندارم!من فقط ميدونم حالم اصلا خوب نيست . مقصر هم تويي.ميفهمي؟
گاهي خيال ميکنم از من بريده ايبهتر ز من براي دلت برگزيده اياز خود سوال ميکنم آيا چه کرده امدر فکر ميروم که تو از من چه ديده اي فرصت نميدهي که کمي درد دل کنمگويا مکرر از اين حرفها شنيده اي از من عبور ميکني و دم نميزنيتنها دلم خوش است که شايد نديده ايآن دل که اول از غم عشقت بسوختيحالا بيا ببين که به آتش کشيده اياين غصه هاي تلخ رهايم نميکنندشعري مگر سرايم و گويم قصيده ايديگر بس است ، گريه امانم نميدهداحساس مي کنم به دل من رسيده اييک روز ميرسد که به آغوش گيرمتهرگز بعيد نيست خدا را چه ديده اي؟
دعام كن.دوست دارم و منتظرم ، همچنان