خانه زاد حق
آن شب فضاى كعبه اذينى دگر داشت گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت استاره ها بر گرد مه پروانه بودند چشم انتظار جلوه جانانه بودند ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور ام القمرى را سينه همچون طور شد طور با يورشى ظلمت اسير نور گرديد چشم كج انديشان عالم كور گرديد آن شب زنى را، راز دلها با احد بود بيت احد خلوتگه بنت اسد بود بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت ائينه دار راز او، اسرار شب بود وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود غرق عرق گرديده بود از بار دارى صبر و قرارش رفته بود از