سلام ايليا
ايليا!
امروز
امروز رو تو خوب ميشناسي
امروز نميدونم ...نميدونم چه حال و هوايي اون بالاهاست!...نميدونم الان كجايي
حتماً پيش...
به مولامون بگو ... به مولامون بگو كه دوست مايي!... برامون دعا كنه...ويژه!
مي گي؟
سلام ايليا اميدوارم خوب خوب باشي
درسته كه ديگه بين ما نيستي يعني ميخوام بگم تو كه هستي ما نيستيم
من بچه شيعه هستم شيعه علي ولي تو بهتر از ما علي را شناختي خشحالم براي تو و ناراحت براي خودم كه چرا اين همه از كاروان دورم خوشبحالت كه به علي رسيدي وخوش بحالت كه ديدگه تو اين دنياي خاكي كه پر از نفرت حقه گناه هست نيستي
تو كه مارا ميبيني ولي مانه اين مينويسم كه خودم اروم بشه در حالي كه ميدونم كه ديگه نيستي
سلام خسته نباشين
وبلاگ خوبيه اميدوارم از اين بهتر بشه
به وبلاگ من هم بيايين سر بزنين
باي
سلام
خيلي عالي بود
اي ول بابا
بالاخره يكي يه كاري كرد اونم كارستون
فقط همينو ميتونم بگم خسته نباشيد همه دست اندر كاران
خيلي دوستتون دارم
عالي بود يا علي
قربون شما ساغر
خانه زاد حق
آن شب فضاى كعبه اذينى دگر داشت گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت استاره ها بر گرد مه پروانه بودند چشم انتظار جلوه جانانه بودند ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور ام القمرى را سينه همچون طور شد طور با يورشى ظلمت اسير نور گرديد چشم كج انديشان عالم كور گرديد آن شب زنى را، راز دلها با احد بود بيت احد خلوتگه بنت اسد بود بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت ائينه دار راز او، اسرار شب بود وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود غرق عرق گرديده بود از بار دارى صبر و قرارش رفته بود از
بسم الله الرحمن الرحيم
اميرالمومنين*
خيال روي تو در هر طريق همره ماست
نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست
بر غم مدعيان که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجّت موجّه ماست
با سلام
..ايليا جان سفر بي خطر...ان شاءالله خوش بگذرد...البته شما احتمالا بعد از سفر اين رو مي خونيد...خوش گذشته باشد...