ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

و خدايا لحظه اي و فقط لحظه اي به من درك حضورش را بده

سلام ايليا ودوستان خوب اياليا خيلي دلم ميخواد بحث اين بار وبلاگ منو مورد بحث قرار بديد ونظرتون رو بدونم ضمنا ممنون ايليا كه بمن سر ميزني وبلاگ تو جز وبلاگ هايي است كه من مرتب بهش سر ميزنم چون انگار حرف دل منو ميگه

موفق باشي منتظر نظرت در مورد وسوالات خودم هستم

ايليا ي عزيز سلام

اين روزها هر جا صحبتي دارم دوستان جوان را به دوست داشتن پدر ها و مادر هايشان تشويق ميكنم . دشمنان مرموزانه بنيادهاي خانواده را هدف قرار داده اند . معلوم نيست ديگر سيد عبدالكريم كفاشي پيدا شود . ايليا ي مهربان و با خدايي پيدا شود . رفع نگرانيها را از خداي متعال خواستارم .

سالها بايد كه تا صاحبدلي پيدا شود

بوسعيد اندر خراسان يا اويس اندر قرن

سلام خوبي؟. وب لاگ زيبايي داري با مطالب زيباتر..... شاد باشي و پيروز.. منتظرم. يا حق
آدم وقتي يه همچين چيزاي روون و بي غل و غشيو ميخونه...

‍آقا با نظري كه توي وبلاگ ما يا بهتر بگم وبلاگ خودتون داديد،سر ما منت گذاشتيد

شعر خيلي قشنگ بود حيفم اومد فقط توي كامنتها باشد به همين خاطر با اجازه شما به اسم خوتون گذاشتم توي وبلاگ

التماس دعا

سلام. اللهم عجل لوليك الظهور. خوبيد شما. خيلي زيبا بود. انشالله خود آقا نظري به حال ما روسياها بكنه و مرحمتي . خوشحال ميشم به باغ آسموني من سر بزنيدو نظرتون رو در مورد متن اينبار من بنويسيد. التماس دعا

يك داستان كوتاه براي همه::::: اين اواخر دردهاي پي در پي امانش را بريده بود.باورش نمي شد که قلبي به بدنش پيوند شده باشد. - «تو رو خدا بگيد کي قلب عزيزش رو به من هديه کرده؟» نامزدش امير در حالي که دست او را در دست داشت گفت:«جواني که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزي شده بود.» بعد عکسي را از جيبش بيرون آورد.عکس محمد بود ،خواستگار قبلي اش.همان که براي خوشبختي او حاضر بود با ماشين قراضه اش صبح تا شب مسافرکشي کند و حالا با همان ماشين تصادف کرده بود.دستش را روي قلبش گذاشت.خيلي تند مي تپيد.گريه امانش نداد...

سلام..بسيار زيبا بود...واقعا ما به يك وعده ديدار حتي از دور دست ها نيز ..